کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : امیر عظیمی     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : مخمس    

روزی طـبـع مـرا بـاز کـرامت کـرده            آنکه همواره به این سینه عنایت کرده
ازخودش دم زده در شعر قیامت کرده            بـاز هـم از کـرم فـاطـمـۀ مـعـصـومـه


دل من شد حـرم فـاطـمـۀ مـعـصـومـه

چـقـدر شهـر قـم امـروز مسـافـر دارد            چقدر کوچه به سمت حرم عـابر دارد
وه که اینجا چـقـدر فـاطـمه زائر دارد            حـرم مـادر سـادات هـمین است اینجا
قم نگو، بلکه بگو شهر مدینه است اینجا

بـاز هـم نــور بـهـشـتـی خــدا تـابـیـده            خاتم از سدرۀ حق کـوثر دیگر چـیـده
این گـلابی که خـدا بر سـر ما پـاشیده            عطرش از باغ وجـود گـل حـورا آمد
یـدِ بیـضاست که در خـانـۀ مـوسـا آمد

دختر صوم و دعا، حضرت معصومه سلام            خواهر صبر و رضا، حضرت معصومه سلام
عمۀ جود و عطا، حضرت معصومه سلام            ای کریمه سند حـوزه و دین هستی تو
به خـدا شـافـعـۀ اهل زمین هـسـتی تو

با تو ثابت شده دیدار رضا قیمتی است            یک نظر بر گل رخسار رضا قیمتی است
بذل جان در سر بازار رضا قیمتی است            هـر چـه دارم هـمه از آل محـمـد دارم
شکر، در کشور ایران قم و مشهد دارم

به دلـم آیـنـه بـنـدان حـرم شـوکـت داد            ای کریمه کرمت بود به ما بهجت داد
قم ز لطف تو به ایران چقدر عزت داد            تا در ایران علم نهضت روح الله است
دست کفار به سمت حرمت کوتاه است

ای که تو عمۀ سادات شدی چون زینب            باعث فخر و مباهات شدی چون زینب
یک تنه فاطمه مرآت شدی چون زینب            کاش زینب حرمش چون تو در این میهن بود
نزد ما گنبدش از هر خطری ایمن بود

عـمـه‌ات زینب کبری چـقدر غـم دیده            بی‌بـرادر که شده از هـمگـان رنجـیده
دشمنش وقت اسارت به غمش خـندیده            جــای دارد که بـمـیـرنـد تـمـام عــالـم
دخـتـر فــاطـمـه و هـلـهــلـۀ نـامـحـرم

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

رحـمـت بی وقـفـه‌ای ایجاد شد            آمـد و عــرش خــدا آبــاد شـد
خانۀ موسی بن جعـفر شاد شد            غـصـه و غـم از دلـم آزاد شد


اشکِ شادی روی مژگان آمده
خـواهـر شـاه خــراسـان آمــده

می‌چکید آیات توحید از رخش            بوی ناب یاس پیچید از رخش
شاه هشتم بوسه می‌چید از رخش            می‌دمید انوار خورشید از رخش

بس که در عصمت مقامش داده حق
حضرت معصومه نامش داده حق

ذکرِ بر روی لبانش یا رب است            بانوی معصومۀ این مکتب است
وصف او مانند وصف زینب است            نزد حق از بسکه والا مرتبه است

حجت حق، جان فدایش می‌شود
عرش حق مست دعایش می‌شود

در حــریــم او دعــا مـی‌آورند            عـقـده بر عـقـده گشا می‌آورند
حاجـت کـرب و بـلا می‌آورند            نـاتـوان، بـهـر شـفـا مـی‌آورند

معجزاتش سهل و رایج هست او
دخـتـر باب الحـوائج هـست او

از گناه و معصیت طاهـر شدم            تا میان صحـن او حاضر شدم
روی خاک افتادم و شاکر شدم            چهارده معـصوم را زائر شدم

چون مرادم بانوی قـم می‌شود
قـبـر زهـرا هم تجـسّم می‌شود

بی نوا آمـد مـقـام از او گرفت            پادشاهی را غلام از او گرفت
اعـتبار و احـترام از او گرفت            آبـرویـی مسـتـدام از او گرفت

زائـرانـش را بهـشـتی می‌کـند
عاری از هر نوع، زشتی می‌کند

ما فـقـیـر رحمت معـصومه‌ایم            ریزه خوار و رعیت معصومه‌ایم
زیـر بـار مـنّت مـعـصومـه‌ایم            خاک پای حضرت معصومه‌ایم

روز و شب بر او توسل می‌کنیم
بـر خـدای او تـوکـل می‌کـنـیم

آمـد و قـم مـیـزبان عـشـق شد            بر سرش گل‌ها نشان عشق شد
آمد و مـرثـیه خـوان عشق شد            روضه خوان قدکمان عشق شد

آسـمانش خالی از کـوکب نبود
غـافـل از مـرثـیۀ زینب نـبـود

سنگ نه، روی سرش گل ریختند            شعله نه، بر معجرش گل ریختند
ضربه نه، روی پرش گل ریختند            هر کجا دور و برش گل ریختند

خوب شد در قم دلش غمگین نشد
خوب شد بر ساحتش توهین نشد

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چه افتخاری از این خوبتر که دختر شد            به نام فاطمه پیوند خورد و محشر شد

که آمد و به پـدر شـادی دوچـندان داد            رسـیـد و مــایــۀ آرامـش بــرادر شـد


هم از تمامی مـردان سرش سرآمـد تر            هم از تـمـام زنـان قـبـیـله‌اش سـر شد

سرودن از حرمش لذتی مضاعف داد            چه لذتی که نوشـتـیم و صد بـرابر شد

به لطف آنکه به طوف حریم او رفتیم            زیـارت حــرم طـوس هـم مـیـسّر شـد

حرم نه جای کسی مثل من که این درگاه            مـحـل آمد و رفت دوصـد پـیـمـبر شد

به ذرّه پروریش بس همینکه جبرائیل            در آسـمـان کـریـمـانـه‌اش کـبـوتر شد

مدینه فاطـمه‌اش را شبی به ایران داد            و قـم برای ابـد با مـدیـنـه خـواهر شد

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

شبـیه فـاطمه هستی، وقـار داری تو            چـقـدر پیـش خـدا، اعـتـبار داری تو
کـنـار حوض حـیاط قـدیـم؛ فهـمـیـدم            چـقـدر، ملـتـمـس بـی‌شـمار داری تو


فرشته‌ای و تمام جهان، به زیر پرت            ملیکه‌ای و دو صد، جان نثار داری تو

کویر قم، که بدون وجود تو هیچ است            برای فصل خزان هم، بهار داری تو
گواه میدهد این صحن مملو از مردم            همیشه « زائر دل بی قرار» داری تو
قـبور این فـقهـا حـاکی است ای بانو            تمام دور حـریمت، حصار داری تو
همیشه و همه جا سربـلند و مغرورم            برای هـمچـو مـنی افـتخـار داری تو
همیشه در حرمت جمله‌ای به لب دارم:            شبـیـه فـاطـمه... اما مـزار داری تو

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

صدا صدای تپش های قلب باران است            و یـا که زمـزمـۀ قـاریـان قـرآن است
ستاره‌ها همه جـمعـند، دور منزلِ نور            به پشت خانۀ خورشید، راه بندان است


فضای خانۀ موسی پُر است از یاس و            دوباره ذکر لبش نام “فاطمه جان” است
برای دخـتر خود “ان یکـاد” می‌خواند            لبش بخندد و چشمش ز شوق گریان است
خـدا دوبـاره به آل رسول، کـوثـر داد            و برکتی که خـدا می‌دهد فراوان است

بگویم از برکاتی که داشت مقدم عشق
دمم چه گرم گرفته وَ باز هم دم عشق

سلام خواهر خورشیدِ این دیار، سلام            سلام حضرت گل حضرت بهار، سلام
به مـحـضـر مـلکـوتی مـقـدم تو درود            به ساحتت که شدی فاطمی تبار، سلام
تو آمدی و به خاک کـویر، گـل روئید            به مقـدم تو فـرستاده شـوره زار، سلام
فـضای خـانۀ قـلـبـم دوباره روشن شد            تپش تپش به تو داده ست، بی‌قرار، سلام
منِ غلام کجا و سلام، بر تو کجا…؟!            شما قبول کن ای صاحب اختیار، سلام!

به خاک پای تو هرگز نمی‌رسم؛ هیهات
ولی به گردِ غـبارت هزارها صلوات

تـو شـاه زاده‌ای و مـن غـلام زادۀ تـو            تویی مـلـیکه و من هم گـدای سـادۀ تو
به دودمـان گـداهـای دودمـانِ شـما            هـمـیـشه خـیـر رسـیـده ز خـانوادۀ تو
همیشه فوق تصور به من کَـرَم کردی            رسیده روزی‌ام از لطف فوق العادۀ تو
هر آنچه مصلحت توست حکم تقدیرم            به جـز صلاح، نبـاشد به هـر ارادۀ تو
دوباره تذکـره‌ام را بگـیر و امضا کن            که بـاز، راهِ من افـتـد مـیـان جـادۀ تو

بـیـا مـرا حـرمـی و مـسـافـر قــم کـن
اگر صلاح من این است، در حرم گم کن

دلم دو دل شده امشب به راهِ قم، مشهد            که ماه، ماه جنون است، ماهِ قم، مشهد
همیشه چشم امیدم به دست‌های شماست            و زنـدگـی بـکـنـم در پـنـاهِ قـم، مشهـد
کـبـوتـران شـمـا هـم سـپـیـد رویــانـند            منـم کلاغ شما رو سـیاهِ قـم، مشهد
به لطف حضرتتان است اگر دلم قرص است            که هست بر منِ عاشق، نگاهِ قم، مشهد
دلم اسیر مسیـر تو و رضاست، فـقـط            و پرسه گاه من است ایستگاهِ قـم، مشهد

هـمـیـشـه زائـر راه قــم و خــراسـانـم
و شـکـر می‌کـنـم از اینکه اهل ایـرانم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : قصیده

تو کیستی؟ سلالۀ زهـرای اطهـری            معـصومه‌ای، کریـمۀ آل پـیـمـبـری

مـمـدوحـۀ ائـمّـه و مـحـبـوبـۀ خــدا            احمد خصایل استی و صدّیقه منظری


باب الـکـرم سـلالـۀ باب الحـوائجی            امّ العـفاف دختر موسی بن جعـفری

امـروز قـلـبـۀ دل خـوبان روزگـار            فردا همان شـفـیعۀ فردای محـشری

تو سـوّمـیـن مـلـیکۀ اسلام فـاطـمـه            آئیـنه دار زینب و زهـرای اطهـری

یک مام تو خـدیجه دگر مام فـاطمه            پاکیزه تر ز مریم و حـوّا و هاجری

بر نُه سپهرِ عصمت و تقوی ستاره‌ای            در هفت بحر نور فروزندۀ گوهری

هم چار نجل پاک رضا را تو گوهری            هم هشتمین ولیّ خدا را تو خواهری

مصباح علم و دانش و توحید و معرفت            مصداق هل اتی ثمر نور و کوثری

عمر کم تو خاطرۀ عمر فاطمه است            یـادآور مـقـاومت و صـبـر مـادری

گـویند باز می‌شود از قـم در بهشت            تو خود بهشت قـرب خداوند اکبری

مادر نگشته، بانوی خلق دو عالمی            شوهر نکرده، مادر آغاز و آخـری

بانو ولی چه بانـو، بانوی نُه سپهـر            دختر ولی چه دختر، اسلام پروری

بـر هـشت آفـتـاب ولایت سـتـاره‌ای            در نُه سپهـر نـور مه نـور گـستری

پیراهن تو عصمت، تقوی ست چادرت            زهـد مجـسـمّی و عـفـاف مصوّری

در بحـر بی کرانۀ ایـمان دُرِ کـمال            در آسمان زهـد فـروزنـده اخـتـری

باب الـمـراد دخـتـر باب الحـوایجی            اخـت الوقـار دخت بـتـول مطهـری

زهرا بهشتِ روح لطیفِ محمّد است            اولاد او همه شجـر نـور و تو بری

گویند سایۀ حرمت بر سر قـم است            قم را نه، بلکه مُلک جهان را تو محوری

زانو زنند خیل فقیهان به محضرت            آری تو شهر فقه و احادیث را دری

روزی اگر به خطبه گشایی زبان خویش            باور کنند خلق که در نطق حیدری

اسلام را به منطق گرمت مـروّجی            توحید را به نیروی علمت بیانگری

عـطر تو بر مشام محـمّـد اگر رسد            با خنده بوسدت که بهشت مکـرّری

از نخل های سبز فـدک می‌رسد ندا            این باغ از آن توست که زهرای دیگری

میثم، اگر ثنای تو گوید محال نیست            زیرا تو در قصیده سراییش رهبری

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و جایگاه خاصی که خداوند در سورۀ مریم برای حضرت مریم تعیین کرده است حذف شد

مـریـم پـی زیـارتت آیـد اگـر به قـم            اقـرار می‌کند که هـمـانا تو برتـری

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : رضا خورشیدی فرد نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

دور و بر خود می‌كشی مأنوس‌ها را             إذن پـریدن می‌دهـی طـاووس‌ها را

وا می‌كنی سمت كـویـرِ این حوالی             با لطف پـاكـت پـای اقـیانـوس‌ها را


«امید» دارویی‌ست در دارالشفایت             كه با سخاوت می‌دهی مأیوس‌ها را

با آن دم قدسی خود شب‌های جمعه             رونق بده «یا نور و یا قدّوس»‌ها را

هر شب به یاد غـربت شهـر مدیـنه             روشن كنیم اینجا همه فانـوس‌ها را

ای آبــروی آب‌هـای ایـن حــوالــی

سمت شما باز است این دستان خالی

وقتی كه من از ماه می‌گیرم سراغت             می‌آورد دل را مـیان كـوچه باغـت

هفت آسمان، صدها ستاره می‌شمارد             هر شب به پای درس‌های چلچراغت

تو آیـه‌هـای سـورهٔ نـوری، چگـونه             پیدا كنم من راه خود را بی‌چراغت؟

این لاله‌هایی كه به دامـانت نشـسته             تفسیر خوبی می‌شود از درد و داغت

انگار... نه من حـتم دارم در بهشتم             آن لحظه‌ای كه می‌نشینم در رواقت

ما لایق صحـن و سرای تو نبـودیم

هـمـسـایهٔ خـوبـی برای تو نـبـودیـم

تو مهـر زهـرا را میان سینه داری             مهری كه با آن اُلفـتی دیرینه داری

از بس كه آه زائـرانت را خـریـدی             ایـوان زیـبـایی پُـر از آئـیـنـه داری

هر صبح جـمعه مـیزبان نـدبه‌هایی             این است آن عهدی كه با آدینه داری

تو از مدینه، كربلا، شام و خراسان             غـم‌های بی‌اندازه‌ای در سینه داری

از نسل كـوثر، معـنی خیر كـثـیری             با عشق،‌ خویشاوندی دیـرینه داری

فرسنگ‌ها راه است از ما تا صفایت

قربان آن صحن و سرای باصفایت

از ابـتـدا هم بود مـشهـد، مقـصد تو             پُـل می‌زنم تا مقصدت از مشهـد تو

عطر گل یاس از ضریحت می‌تراود             این مرقد زهـراست یا كه مرقـد تو

عشق تو دریا را به ساحل می‌كشاند             ماه آبرو می‌گـیرد از جزر و مد تو

خـورشـیـد دارد آرزو‌هـایی طـلایی             وقـتـی كـه می‌آیـد كـنـار گـنـبـد تـو

من شاعرت هستم ولی مثل هـمیشه             شعـری ندارم تا كه باشد در حـد تو

من می‌نویسم بر روی سنگ مزارم

بانـو! هـمیـشه بوده از تو اعـتـبارم

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : 0

عـالـم حـریم حـرمت آل پـیـمـبر است            کلِّ فـلک هـمان فـدک آل کـوثـر است

چیزی ندارد این دو جهان غیر فاطمه            دنیا چو گوی، در کفِ دستان حیدر است


ما غـیرِ خـیرِ فـاطـمه خـیری ندیـده‌ایم            هر نعمتی که هست سرِ خوان مادر است

آری به حـرمـت حـرم ثـامـن الحـجـج            ایران حریم حضرت موسی بن جعفر است

اصلاً قسم به حضرت معصومه و رضا            این مملکت هدیّۀ زهـرای اطهـر است

مکه، مدینه، سامره، کرب‌و‌بلا، نجف            تا کـاظمین یکـسره با قـم بـرابر است

بالاترین زمان که پس از روز مادر است            معصومه شاهد است، همین روز دختر است

آمد چه دخـتری که چو زینب کند قیام            جان برادر است و رضا جان خواهر است

از مشهـدِ شَهَـنـشَه و شیـرازِ شاچـراغ            تا قم حریم این دو سه خواهر برادر است

شوق زیـارت و حـرم و آب و دانـه‌ام
یـعـنی که مـن کـبـوتـر این آسـتـانـه‌ام

ای مـرقـد تو قـبـلـۀ عـالـم تو را سلام            ای امـتـدادِ سـورۀ مـریـم تـو را سـلام

ای جانشین زینب و زهرا به حلم و صبر            جام طهور کوثـر و زمـزم تو را سلام

ای پــارۀ تـنِ هــمــۀ آل مــصـطــفــی            وی بـضـعـۀ نـبـیِّ مـکـرّم تو را سلام

ای بـارگـاه قــدسـیِ تـو آشـیـانـه‌ای            بر بهـتـرین سـلالـۀ خـاتـم تو را سلام

آئـیـنـه دارِ مـعـرفـة الـفـاطـمـه تـویـی            ای رازدارِ خـلـقـتِ آدم تــو را ســلام

بـایـد تـو را عـقـیـلـۀ دوّم صـدا کـنـیـم            عِلم لـدُن تُو راست مسلّـم، تو را سلام

یک نَخ ز چادر تو همان حبل محکم است            ای بر عفاف، رشتۀ محکم تو را سلام

نیکان تو را مـلـیـکۀ اسلام خـوانده‌اند            ای وصف تو ز نَیّرِ أعظم تو را سلام

شـد بـارگـاهِ قُــدسـیِ تـو کـلـبـۀ مَـلَـک            آید ز هـر فـرشـتـه دمـادم تو را سلام

عشق رضا و شوق حریمت، دو بالِ عشق
با این دو بال، نیست در عالم زوالِ عشق

ما را اگـر به کـشـور تـو بـار داده‌انـد            یـعـنـی به مـا خـزائـنِ أسـرار داده‌انـد

بعد از ولای فـاطمه و زینب و حسین            بر زینبِ رضاست که این کار داده‌اند

تو خـود نـشـانِ سـلـسـلـۀ این أمـانـتـی            یـعـنـی تــو را ولایتِ أبــرار داده‌انــد

وقـتی حدیث می کـنی از جـدِّ اکـرمت            بـر تـو کـلامِ فــاطـمـه انـگـار داده‌انـد

موسی سِرِشتی و گُلِ موسی بن جعفری            دین را نمک به کـام تو بـسیار داده‌اند

هستی فـقـیه و مجـتهده در عـلومِ دهـر            بـر تـو عـجـیب بـیـنـشِ بـیـدار داده‌اند

پا جـای پـای حجّـتِ سـرمـد گـذاشـتی            با تـو به مـا بـشـارت و إنـذار داده‌انـد

طـی کـرده‌ای چه ناب مسـیـرِ امام را            زیـبـات، نـامِ قــافـلــه ســالار داده‌انــد

میخـواستی که زائر کوی رضا شوی            بعد از عـروج، رخصت دیدار داده‌اند

حـالا دفـاع از حَـرمت تا هنوز هست
صحن و رواق محترمت تا هنوز هست

تو در تـمـام مُـلک و مَـلک تا نداشتی            آنگـونه خِـلـقـتی که تو هـمـتا نداشـتی

روحِ مجـرّدِ تو همان نـور فاطمه ست            نوری که جز به صُلبِ علی جا نداشتی

وقتی شدی تو خانه بدوشِ امام خویش            جـز انـفـجــارِ نــور تـمــنّــا نـداشـتـی

در مقطعی که نهضتِ تو انقلاب کرد            غـیر از خـدا تو هـیچ کسی را نداشتی

روح خدا به مکتب تو رُشد کرده است            غـیـر کـلامِ حـق، یَـدِ بَـیـضـا نـداشـتی

در نو جـوانی اَت به فِـقاهت رسیـده‌ای            در پُـرسـشی نـبـود، که فـتـوا نداشـتی

شد حوزه‌های عـلـمیه از عِـلم تو عـلَم            ای عـالـمـه که عِـلـم ز دنـیـا نـداشـتی

شأن و مقامِ شامخِ تو همچو زینب است            با آنکه عـمـرِ زیـنب کـبـری نـداشـتی

آنچه مصائب است چشیدی ولی یقـین            بـر نـیـزه رأس زادۀ زهــرا نـداشـتـی

از ساوه تا به قـم به شما مرحبا رسید
از کوفه تا به شام به زینب جـفا رسید

: امتیاز

شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

همان دستی که آتش زد گل و گلزار حیدر را            دوباره شعله‌اش سوزاند، باغ یاس دیگر را

اگرچه روبروی چشم‌هاشان پیرمردی بود            ولی آغاز می‌کردند، جنگـی نابـرابـر را


هوای شهر، دودآلود شد یکبار دیگر هم            و این دود از نفس انداخت، در جنّت پیمبر را

خلیل الله، بین آتش نـمرودها می‌سـوخت            نباید اینچنین می‌شد، عوض کردند، باور را

تنش مانند اسپند از شرار شعله‌ها می‌سوخت            چه اسپندی، که از داغِ غمش سوزاند مجمر را

صدایش را کسی نشنید، حتی آن همه شاگرد            چه باید گفت، این شاگردهای ظاهرا کَر را؟!

همین‌هایی که می‌بستند، دست پیرمردی را            میان کوچه‌ها بستند، دست شیر خیبر را

و این آتش بیاران جهنم، از همان‌هایند            که بین شعله‌های جهل، سوزاندند مادر را

همین دستی که اینجا می‌کشید از خشم، شمشیری            کشید از بغض، روی حنجری خشکیده خنجر را

ولی اینجا غلافش کرد و جسمی هم نشد زخمی            بُرید اما میان قـتـلگـاه کـربـلا سر را...

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : ‌محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

مـدیـون مـرحـمـت شـیـخ الائـمّه‌ایم            ما شیـعـه‌ایم و امّـت شـیخ الائمّه‌ایم
سـرشـار از محـبّت شـیخ الائـمّه‌ایم            ریـزه‌خـور کـرامت شیـخ الائـمّه‌ایم


ما را ولاش سینه‌زن و بی‌قرار کرد
بر کشتی نجات حـسینی سوار کرد

آقـا اگـر نــبــود که آدم نـمـی‌شـدیـم            از دودمـان بـانـوی عـالـم نمی‌شدیم
این گونه بی‌قـرار محـرّم نـمی‌شدیم            دلبسته‌های هیأت و پرچم نـمی‌شدیم

او عمر خود گذاشت که عاشق ترین شدیم
خواندیم قال صادق و روضه نشین شدیم

امـشب دلـم گـرفـتـه برای بـقـیـع او            خون گریه می‌کنم به هوای بقیع او
جـان مرا گـرفـتـه عـزای بـقـیـع او            امشب به یاد حال و هـوای بقـیع او

در مجلس مصیبت او گریه می‌کنیم
با فاطمه به غربت او گریه می‌کنیم

هم ماجرای آن در و دیوار زنده شد            هم ماجرای آتش و مسمار زنده شد
هـم بی‌کـسی حـیـدر کرار زنـده شد            هم کـیـنه مغـیـره و اشرار زنده شد

ابن ربیع مثل مغیره است، بی‌حیاست
کارش همیشه طعنه و آزار و ناسزاست

ظالم، شکست حرمت بیت الحرام را            لـج کـرد و بُـرد پـای پـیـاده امام را
آن مـرد سـالـخـوردۀ والا مـقـام را            شــاه بــزرگ زاده بــا احــتـرام را

او روی اسب و پای پـیاده امام دین
در کوچه‌ها دوباره علی می خورد زمین

واویلتا به کوچه کشیده است ماجراش            خاکی شبیه چادر زهراست جامه‌هاش
این حلقه‌های اشک، گرفته ره نگاش            افتاده است لرزه چرا بین دست و پاش

پای پـیـاده نـاله زنـد، یاد کـربلاست
این هتک حرمتش بخدا بدترین جفاست

شکر خدا که حضرت صادق سنان نداشت            خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت
سیلی برای دختر شیرین زبان نداشت            بزم شراب داشت ولی خیزران نداشت

شکر خدا که در جگرش نیزه‌ها نرفت
بعد از شهادتش بدنش زیر پا نرفت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ زیرا همانگونه که در قرآن آمده منت گذاشتن صفت مذمومی است و ائمه مبرای از این صفت هستند

عمری‌ست زیر منّت شیخ الائمّه‌ایم            ما شیـعـه‌ایم و امّـت شـیخ الائمّه‌ایم

بیت زیر به جهت انتقال صحیح تر شعر تغییر داده شد زیرا همانگونه که مقام معظم رهبری نیز متذکر شدند علامت هیچ گونه ریشه تاریخی یا روئی ندارد و بیشتر از صلیب گرفته شده است

این گونه بی‌قـرار محـرّم نـمی‌شدیم            دیـوانۀ عـلامت و پـرچـم نـمی‌شدیم

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر تغییر داده شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

پای پـیـاده نـاله زند، یاد عـمـه‌هاش          این پیرمرد شهر مدینه است کربلاش

شکرخدا که شهر مدینه سنان نداشت          خولی و زجر و حرمله و ساربان نداشت

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

هزار مرتبه شکر خـدا که شیـعه شدیم            به سینه مُـهـر ولای عـلی نـشانه زدیم

غـلام خـانـۀ اولاد مـصـطـفی هـسـتیم            و دل به ریـشۀ خـاکی چادری بسـتـیم


که گـفته‌اید دو عالم گدای مادر ماست            که خلق عالـم و آدم برای مادر ماست

به لطف درس تو ما شیعه‌ایم شکر خدا            بــه زیـر دیـنِ شــمـائـیــم تـا ابــد آقــا

تو شیعه را نه، که اسلام را بنا کردی            چه مکتبی تو از این درس ها به پا کردی

هـزار حـوزه و مکـتـب به پـا شده امّا            هـنـوز هـم نـرسـیـده به ابـتـدای شـمـا

اگرچه این همه عالِم به حوزه‌ها هستند            هنوز جـیـره خـور سـفـرۀ شما هستـند

سـلام ما به شـمـا ای سـلالـۀ پُـر نـور            سـلام ما به شـما یا مُـروّج الـعـاشـور

نشـسته‌ایم در این روضه‌ها کـنار شما            که اشـک ما بـشـود مـایـۀ قـرار شـما

چقدر گریه نـوشـتی به پـای عـاشـورا            چـقدر روضه نـوشـتی برای عـاشورا

بـه داغ پـیـکـر اکـبـر چـقـدر بـاریدی            به یـاد حـنجـر اصـغـر چـقـدر باریدی

به دست بستۀ زینب چه گریه‌ها کردی            چه گریه‌ها که به دست ز تن جدا کردی

چـقدر حـسّ عـجـیـبی حکـایـتـت دارد            چه مـاجـرای غـریـبـی شهـادتت دارد

اسیر داغ شـمائـیم و سـیـنه می‌کـوبـیم            به سـیـنه از غـم داغ مـدیـنه می‌کوبیم

دوباره هـیزم و آتش، دوباره دود سیاه            دوباره روضۀ زهرا، دوباره گریه و آه

درست، اینکه زمین خوردی و پر از دردی            اگرچه پـیـر، ولی باز هـم شما مـردی

خدا کند که دگر مادری زمین نخـورد            به پیش چشم ترِ دختری زمین نخورد

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل نامستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

تورا چو جدّ غریبت کشان کشان بردند            میان خـنـده اوبـاش و این و آن بـردند

میـان کـوچۀ غـم‌هـا زمین زدنـد تو را            شبیه حضرت زهرا زمین زدند تو را

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

دردمـندان غـمت زندگی از سر گیرند            گرکه با مژه غبار از حرمت برگیرند
گرچه بی‌صحن و رواق است حریمت اما            پادشاهان جهان روزی از این در گیرند


خاک‌های حرمت محمل اشک زهراست            گر که با دُرّ نجـف شأن بـرابـر گیرند

چـشم‌هایی که بـرای غـم تـو می‌بـارند            باده‌ای است که از ساقـی کـوثر گیرند
شده پُر منبر محـراب ز گـیـسوی شما            ماجـراهای خـم زلـف تو منـبـر گیرند
کشـتزار غم و غصه شدم از بذر بقیع
شمع آورده‌ام امشب که کـنم نـذر بقـیع
دیده‌ات در همۀ عمر چه غم‌ها که ندید            دشـمنت پشت در خـانۀ تو هـیزم چـید
خانه‌ات سوخت دلت سوخت از این سوزاندن            کودکی از وسط شعله به سوی تو دوید
اهل خـانه هـمگـی بر تو پـنـاه آوردند            همه بر حرمت گیسوی تو بستـند امید
پـیـرمرد است ببـیـنید که حرمت دارد            اینـقـدر پـای پـیـاده نکـشـیدش نکـشـید
مثل آن کودک گـم گـشته میان صحرا
هرچه زد دشمن او باز صدا زد زهرا

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ موضوع احضار امام توسط منصور ملعون و ابن ربیع که سید بن طاوس در صفحۀ ۱۹۲ مهج الدعوات علامه مجلسی در بحارالأنوار ج ۴۷ ص ۱۹۵ شیخ عباس قمی در منتهی الآمال ص ج ۲ ص ۱۳۹۳؛ مقتل معصومین ج ۳ ص ۱۹۹ و دیگر علما و مورخین آن را روایت کرده اند مدتها قبل از شهادت امام و در شهر بغداد اتفاق افتاده است نه در مدینه؛ و مطالبی همچون سجاده کشیدن از زیر پای امام، شکسته شدن نماز، تازیانه زدن؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام و دشنام ابن ربیع به حضرت زهرا نادرست است و مغایر این روایت معتبر است؛ جهت آگاهی بیشتر از اصل روایات معتبر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه نموده و یا در همین جا کلیک فرمائید.

 همچنین موضوع آتش زدن خانه امام که مرحوم کلینی در صفحۀ ۴۷۳ جلد اول اصول کافی آن را نقل می‌کند در مدینه اتفاق افتاده است و حضرت آن را با پا خاموش کرده و میفرمایند من فرزند ابراهیم خلیل الرحمان هستم. لذا حواشی نقل شده برای این روایت در هیچ کتاب معتبری نیامده است.

وای از آن دم که بر این خواهش اهل خانه            دشمن بی‌سرو پا نعره زنان می‌خـندید
یک نفر طعنه زنان رفت طنابی آورد            یک نفر از غم و ازغربت تو جامه درید
هر چه گـفـتـنـد نـبـنـدید خودش می‌آید            به خـداوند که دسـتـان خدا را بـستـیـد
نـزنـیـدش نـبـریـدش نـبـریـدش نزنـید            پیـش چشم در هـمسایه چـنـینش نبرید

آنقدر خورد زمین کوچه به کوچه بدنت            غیر یا فاطمه آهی کسی از تو نشـنـید

شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : محمود اسدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

گرچه جز ظلم بر تو دیده نشد            گـل یـاست به تـیـغ چـیـده نشد

بـیـن شـعـلـه دویــد نـامـوسـت            گـیـسوی دخـتـرت کـشیده نشد


مـیـخ بر سیـنـه‌ای نـزَد آسـیب            نـالـۀ هـمـسـرت شـنـیـده نـشـد

سر برهـنه به کـوچه‌ات بُردند            ولی از تـن سـرت بـریـده نشد

پشت مرکب تو را کشاند عدو            پهـلـویت از سـنان دریـده نـشد

تـیـغ بـر قـتـل تو کـشـیـد ولـی            خـون ز لبهای تو چکـیـده نشد

شکر حـق خـواهـر عـزادارت            بـین نـامـحـرمان خـمـیـده نشد

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علی‌اکبر لطیفیان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

مگر رسول به وصفش بیان کند سخنی            که وصف ذات خدا نیست کار همچو منی

جواب هر چه که باشد نوازش است مرا            خدا کند بنوازد مرا ولو به " لن" ترنی


بساط حوزه کرم می‌کند، چه ذوالکرمی            بساط روضه عطا می‌کند، چه ذوالمننی

به دست شیخ الائمه غدیر جان بگرفت            بـله، غـدیـر جـوان شـد ز بـادۀ کهـنـی

ببین حدیث حدیث و ببین که بحث به بحث            چگونه یک تنه رفته به جنگ تن به تنی

سیـاه‌تـر ز هـمه روزگـار پـروانه‌ست            اگـر که شـمع بـسـوزد میان انـجـمـنی

نخست آنچه صدا می‌کند سر زانوست            اگر کـشـیـده شود ناگـهـان سر رسـنی

عـبـا نداشت و پای برهـنـه اش بُـردند             پـنـاه بُـرد به یـک آسـتـیـن پـیـرهـنـی

اگرچه سوخته در، جای شکر آن باقی‌ست            که مـیـخ در نـگـرفـتـه به گوشۀ بـدنی

اگرچه از نفس افتاده باز هم راضی‌ست            که بین کوچه نـیـفـتاده است هیچ زنی

چه حرفها نشنـید و چه چیزها که ندید            شکـسـته دل شد و آمـد ولی چه آمدنی

غـریب نیز از اینجا نـمی‌رود عـریان            برای تو کـفـن آورده‌اند، عجب کـفـنی

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی حذف شد؛ مگر ائمّه به فکر ایجاد حرم برای خویش هستند و از نبود آن غصه میخورند که اجازه داشته باشیم اینگونه تحقیر آمیز آنها را مورد خطاب قرار دهیم؟؟!!

به جعـفر بن محمد بگو بسوز و بساز            مبـاش فـکـر حـرم گـر نـوادۀ حـسـنی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی تغییر داده شد؛ امام صادق در راه حفظ دین جنگید و بارها برای این امر احضار و تحقیر شد؛ این مبارزه و انجام وظیفه مایۀ افتخار ائمه است نه خجالت آنها!!

عبا نداشت که از خجلتش به سر بکشد             پـنـاه بُـرد به یـک آسـتـیـن پـیـرهـنـی

ابیات زیر به دلیل مغایرت روایی و مستند نبودن حذف شد؛ در شهادت امام صادق علیه السلام چند نکته را باید توجه کرد ۱ـ واقعۀ احضار امام توسط منصور و به واسطۀ ابن ربیع در بغداد اتفاق افتاده است نه مدینه ۲ـ این موضوع مدتها قبل از مسمومیت و شهادت امام بوده و هیچ ارتباطی به موضوع شهادت امام علیه السلام ندارد ۳ـ موضوع سجاده از زیر پای امام علیه السلام کشیدن؛ به دیوار خوردن؛ تازیانه زدن ؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام؛ فحاشی ابن ربیع به حضرت زهرا و ... صحیح نیست و مغایر روایات معتبر است ۴ـ موضوع آتش زدن امام صادق علیه السلام به دستور منصور و توسط حاکم مدینه نیز مدتها قبل از شهادت حضرت بوده و ارتباطی به شهادت امام علیه السلام ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همینجا کلیک کنید.

ببـین چه بر سر زن یا که مـرد می‌آید          طناب را بـکـشی، تـازیـانه هـم بـزنی

چـه سخـت می‌گـذرد مـرد آبـروداری          طی طـریـق کـنـد بـا غـلام بـد دهـنـی

مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

چون لاله‌ایم و قسمت ما غیر داغ نیست            محویم در سراغ تو از ما سراغ نیست

پـروانۀ بـقـیع تو هـر چـند عـالـم است            اما درآن میان خبـری از چراغ نیست


هرکس که بیش خونجگرت شد گرفت تاج            دل خون‌تر از انار کسی بین باغ نیست

بی‌بـام تو، کـبـوتر تو تـیـره بخـت شد            ورنه پَـری سپـید تر از بال زاغ نیست

سخـت است در هوای غم تو تـنـفـسی            از تـنگـی دلم نـفـسی را فـراغ نـیست

هم چون غـبار زائر قـبرت همه شوند            تقدیر دهر را به جز این ره سراغ نیست

: امتیاز

شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : میلاد حسنی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

نه حرف من، سخن هر فقیه آگاه است            عزای حضرت صادق شعائرالله است

بهشت مقصد هر دستۀ عزاداری ست            سلوک شیعه در این شاهراه، کوتاه است


مدینه منتظر دسته‌های سینه زنی ست            مـدیـنـه چـشـم بـه راه بـقـیـة الله اسـت

به ذوالفقار قسم فتح مکه نزدیک است            به شرطه‌ها برسانـید بدر در راه است

بقیع جنّت الاعلاست در سراسر روز            بقیع عـرش خداوند در سحـرگاه است

چراغ را چه حضوری در آن حریم شگفت            که ماه بنده و خورشید عبد درگاه است

چه شمع ها به بقیع از خجالت آب شدند            نگاه کردن قـبر غـریب، جانکـاه است

به جعـفر ابن محمد چنین نخواهد ماند            مـدیـنـه چـشـم بـه راه بـقـیـة الله اسـت

: امتیاز

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بـنـام نـون و قـلـم دست من قـلـم دادی            و شکر حق که دوباره به سینه دم دادی
زیـاد از سـرِ من بود هرچه کـم دادی            هرآنچه بود به تو تا که رو زدم دادی


به یُـمـن مـنـبـر تو شیـعـه‌ام مـسلـمـانم
اگر رئـیـس تویی جـزو زیـر دسـتانـم

کـبـوتـرم! شـده‌ام بـاز هـم هــوایی تـو            رسـیــده‌ام بــخـدا مـن ز آشـنــایـی تـو
حـسـیـنی‌ام ز روایـات کــربـلایـی تـو            به سینه سنگ تو دارم مـنـم فـدایی تو

کسی نـبـرده مرا تا خـدا تو میـبـری‌ام
خوشم که شیعه از شیعـیان جعفـری‌ام

برو به منبر و تصویری از غدیر بساز            برای نـشـر ولای عـلـی سـفـیـر بساز
هـزار مـجـتهـد از مـردم فـقـیـر بساز            زُراره یا که مفـضّـل، ابـوبصیر بساز

مـقـام مرجـعـیت بـیـن عـالـمان داری
تـو نـور جـلد به جـلد بـحـارالانـواری

ز یارب تو رسیده است فیض یا رب ما            عـلی عـلیِّ لـب تو رسـیـده بـر لب ما
گره به نام تو خورده ست کل مذهب ها            به حکم تو شده گریه عـیار مکـتب ما

شب است و برسر خاکت نشان نداری تو
غریب مانده‌ای و روضه خوان نداری تو

خبررسید که درست دوباره خلوت شد            دوباره روزی آقـای شهـر غـربت شد
خدا کند که بـمیـرم به تو جـسارت شد            به پیش چشم همه با تو تند صحبت شد

برای کشتن تو نقشه ها کشید، ای وای
و از نیام سه بار تیغ را کشید، ای وای

چه عمه‌ای که گرفتار نیزه داران بود            هلال یک شبه‌اش روی نیزه تابان بود

میان آنهـمه نامـرد سخت حـیـران بود            بـرای دیــدن او کـوفـه راه‌بـنـدان بـود

چه عاشقانه وفاداری‌اش محک میخورد
و یک تنه عوض صد نفر کتک میخورد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید، شایسته نیست با این الفاظ امام را مورد خطاب قرار داد

بـنـام نـون و قـلـم دست من قـلـم دادی            دم تو گرم که براین شکـسته دم دادی

ابیات زیر به دلیل مغایرت روایی و مستند نبودن تغییر داده و یا حذف شد؛ در شهادت امام صادق علیه السلام چند نکته را باید توجه کرد ۱ـ واقعۀ احضار امام توسط منصور و به واسطۀ ابن ربیع در بغداد اتفاق افتاده است نه مدینه ۲ـ این موضوع مدتها قبل از مسمومیت و شهادت امام بوده و هیچ ارتباطی به موضوع شهادت امام علیه السلام ندارد ۳ـ موضوع سجاده از زیر پای امام علیه السلام کشیدن؛ به دیوار خوردن؛ تازیانه زدن ؛ به زمین افتادن؛ پیچیدن امامه به دور گردن امام علیه السلام؛ فحاشی ابن ربیع به حضرت زهرا و ... صحیح نیست و مغایر روایات معتبر است ۴ـ موضوع آتش زدن امام صادق علیه السلام به دستور منصور و توسط حاکم مدینه نیز مدتها قبل از شهادت حضرت بوده و ارتباطی به شهادت امام علیه السلام ندارد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همینجا کلیک کنید.

عصای دست تورا پا زدند و خـندیدند
تو زیر گـریه زدی آمدند و خـنـدیـدند

نـبـیـنم از در این خانه شـعـله دم بزند            غـریـبـه‌ای وسـط خـانه‌ات قـدم بـزنـد
نـماز نیـمه شبت را کـسی به هم بزند            تورا زمین بزند حرف زشت هم بزند

تو دست بسته‌ای و کوچه کوچه تنهایی
به فکر شرم علی پیش روی زهـرایی

بزرگ طایـفـه را بی هـوا زمین نزنید            امام مفـتـرض الـطاعه را زمین نزنید
کشان کشان جلوی بچه‌ها زمین نزدید            مقـابـل هـمگـان هـر کجا زمین نزنـید

به هر طرف نکشیدش که دردسر دارد
که داغ عمه خود را براین جگر دارد

مدح و مرثیۀ امام صادق علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعلن فعولن قالب شعر : مثنوی

ای مشعـل دانش از تو روشن            ای بـاغ صداقت از تو گـلـشن

قــرآن هـمـیــشــه نــاطـق مــا            تـا حــشــر امــام صــادق مــا


خــطّ تــو تـمــام مـکــتـب مــا            شخـص تو رئـیـس مـذهـب ما

پـیـران طـریـق، طـفـل راهـت            تـا بـلـکـه فـتـد دمـی نـگـاهـت

روی تــو چـراغ اهـل بـیـنـش            قــلـب تــو کــتــاب آفــریـنـش

بـا هـر سـخـنـت کـلـیـم خـیـزد            از هـر نـفـسـت مـسـیـح ریـزد

از دشـمن و دوست دل ربـوده            حـتّـی دشـمـن، تـو را سـتـوده

دریـای کـمـال سـیـنـۀ تـوسـت            خـورشـید در آبـگـیـنـۀ توست

رخـسـار تو مــشـعــل ولایـت            گــفــتــار تــو مــیـــوۀ ولایـت

ای در نـفـس تـو جــان قــرآن            ای در دهــنـت زبـــان قـــرآن

عــلـم تـو فــروغ بــی‌نـهـایـت            از جـود تـو بـحـر یک روایت

دانـشـگــه تــو تـــمــام عــالــم            از روز ازل امـــــام عـــالـــم

ایـمـان، کـشـتـی تـو لـنـگـر او            قــرآن، دریـــا، تـو گــوهــر او

هـــر دو، امــانـت رســولــیــد            مـانـنـد مـحـمّـد و بــتــول ایــد

آئــیــنــۀ ســـرمــدیــد هــر دو            گـویـی دو مـحــمّـدیـد هــر دو

هر کس پی عـلـم می‌زنـد بـال            علم است تو را هـمی به دنبال

ایـمـان ز تـو شـور می‌سـتـانـد            دانـش ز تـو نــور مـی‌سـتـانـد

تـوحــیـد، تــمـامـی مـسـیــرت            یک مـشـعـل آن ابـوبـصـیرت

اسـتـاد بـزرگ چـون تـو بـایـد            در مـکـتـب تـو مـفــضّـل آیــد

حـمران تو یک کـتاب تـوحـید            تـابــنـده چـو آفــتــاب تـوحـیـد

غـیـر تو که پـرورد به دوران            شـاگـرد چـو جـابـربن حـیّـان؟

هــارون تــو در تــنــور آتـش            گـل سـبــز کـنـد ز نــور آتـش

چـــرخ ادبـت ســتــاره بـــارد            در دامــن خــــود زُراره دارد

مـا راست ز تو چـراغ ایـمـان            مــانـنـد مـحـمّـد بـن عـثــمــان

بـوحـمــزه، اَبـان به نـام داری            شمـشـیـری چنان هـشـام داری

پــروردۀ تـو دو صــد مـعــلّــم            مــانـنـد مـحــمّــد بـن مــســلـم

دارنـد ز مـکـتـب تو عــرفـان            عمران و فضیل و فیض و صفوان

در مکـتب توست مـؤمن طاق            عـبـدالله و بُــریــد و اســحــاق

بـودنـد به مـکـتب تو مـأنـوس            طوسیّ و مفـید و ابن طاووس

بــاغ ادب تـو راسـت بــلــبــل            بر شاخه چو شیخ حـرّ عـامـل

دو لالـــه بــه گــلــبــن ولایـت            سیّد رضی است و مـرتضایت

یک شعله زمشعل ات کُلینی است            یک جلوه زمکتبت خمینی است

تـو پـــردۀ جــهــل را دریــدی            عـــلاّمـــۀ حــلّــی آفـــریـــدی

کـــی آورد، ای ولــــیّ دادار؟            چون مجلسی‌ات بحار الانـوار

بگذشته هزار و چند صد سال            تـو پـیـشی و دانشت به دنـبـال

خـورشیـد کـمـال در حـجـازی            در کـلّ عــلــوم پــیــشــتـازی

بـا آن هـمه اقـتـدار و عـلـمـت            حیرت زده شد عدو ز حـلـمت

عـلـم تـو عـلـوم سـرمـدی بـود            خُـلـق تو هـمـه مـحـمّـدی بـود

مـا را چـه نـیـاز بـر سـقـیــفـه            بـر مـالـک و بر ابـو حـنـیـفـه

ما را ره و رسم حـنبلی نیست            جز راه مـحـمـّد و عـلی نیست

تـو وارث عــلـم مـصـطـفـایـی            فــرزنـد عــلــیِّ مــرتـضــایـی

صـادق تـویی، ای امام صادق            نـاطق تـویی ای کـتـاب نـاطق

ایـمـان، تـویی ای قـوام ایـمـان            قـرآن تـویـی ای تـمــام قــرآن

فـریـاد که حـرمـتت شکـسـتـند            با شخص تو طرح کـینه بستند

بــر خـــانــۀ تــو زدنــد آتــش            ایـن بـود جـواب نـشـر دانـش؟

بــردنـد بـه ســوی قـتـلگـاهـت            دادنــد شـکـنـجــه بـیـن راهـت

صـد بـار میـان ره در آن شب            جـانـت ز الــم رسـیـد بـر لـب

منـصور تو را نـمـود تحـقـیـر            بر کُـشـتن تو کـشـید شـمـشـیر

دردا کـه در آن شـب اســارت            کردند به حـضـرتت جـسـارت

بُـردنـد تو را به قـهـر ای وای            کشتـند تو را به زهـر ای وای

بگـسـسـت تـمـام تـار و پـودت            شــد آب ســـراســر وجـــودت

سوگند به اشک و درد و داغت            سـوگـنـد به قـبـر بـی‌چـراغـت

ســوگـنـد بـه عــزّت رفـیـعـت            سـوگـنـد بـه غـربـت بـقـیـعـت

سوگـنـد به چـشـم نـیـمه بـازت            سـوگـنـد بـه آخـریـن نـمــازت

مـائـیـم و چــراغ مـکـتـب تــو            زنده است هـمـیـشه مـذهب تو

(میثم) که حیاتش از دم توست            تا لحـظـۀ مـرگ میـثـم تـوست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

از دشمنت و دوست دل ربوده            حـتّـی دشـمـن، تـو را سـتـوده

اسـتـاد بـزرگ چـون تـو بـایـد           (مصرع دوم ذکر نشده است لذا اضافه شد)

(میثم) که حیاتش از دم توست            تا لحـظه ای مرگ میـثم تـوست

بـوحـمــزه، اَبـان به نـام داری            شمـشـیـری چون هـشـام داری

در بیت زیر قافیه رعایت نشده و یا اینکه حداقل باید گفت قافیه بسیار ضعیف است زیرا در کلمات « آتش و دانش» حرف صامت رعایت شده اما مصوت آن متفاوت است لذا نمیتوان این دو کلمه را قافیه دانست

بــر خـــانــۀ تــو زدنــد آتــش            ایـن بـود جـواب نـشـر دانـش؟

مدح و شهادت امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

پس از سـلام و ادب نزد خـالق زهـرا            مـرا صـدا بـزنـیـد از خــلائـق زهــرا
کـمال بـنـدگی‌ام خدمت به فاطمه است            خــدا کـنـد بـشـوم عـبــد لایــق زهــرا


به غـیـر غـصـه ندارد مـخـالـف بـانـو            غـمـی به سـیـنـه نـدارد مـوافـق زهرا

برای اجر محـبّـین او بهشت کـم است            چه هدیه‌ای ست سزاوار عـاشق زهرا
بجز عـلی به کسی رو نمی‌زنـم هرگز            قـسـم به حـرمـت قـرآنِ نـاطـق زهـرا
حسین فـاطـمه بسـیار سـیـنـه زن دارد            مـنـم اسـیـر و عــزادار صـادق زهـرا

بِه جَعفَرِ بنِ محمد نوای هرشب ماست
چه خوب حضرت صادق رئیس مذهب ماست

هـمینکه ایزد منّان قـلم به دسـتـش داد            فقط قلم که نه بلکه عَلَم به دستـش داد
خـدایـی‌اش نـه ولی اخـتـیـار عـالـم را            خدای عزّوجل دست کم به دستش داد
برای ایـنکـه بـبـارد مـدام بر سـرمـان            کریم خواندش و ابر کرم به دستش داد
به شـوق پـرورش جـابـربن حـیـان‌هـا            تمام هستی خود را عجم به دستش داد
به گردنم پدرم بست طوق نـوکری‌اش            و اخـتـیـار مـرا مـادرم به دسـتـش داد
خـوشا بـحـال کـسی که نگـفـته آقـایش            میان روضه برات حرم به دستش داد

دخـیـل بـسـتۀ کـنج ضریح پُـر گره‌ایم
نگـاه حـسـرت افـتاده پـشت پـنجـره‌ایم

به پـا کـنـیـم دوبـاره بـسـاط هـیـئت را            مگر صدا بـزنیم اهـل بیت عـصت را
به یمن هـمنـفسی با امام “صادق” مان            چــشـیـده‌ایـم هــمـه لـذّت صـداقـت را
تـمام شب به تماشا نشـسته‌ایم از شوق            شـکـوه و مـنـزلت کـرسی فـقـاهت را
بحق حضرت زهـرا نگـیرد از دل ما            خـدای عـزّ و جـل نـعـمـت ولایـت را
اگر که دشمن او پشت گوش خود بیند            به روز حـشر بـبـیـند بـهـار جـنّـت را
قـسم به حـرمت نامش نـبـرده‌ایم از یاد            نـگـاه محـتـرم و دسـت با مـحـبـت را
به آسـمـان مـدیـنـه دوبـاره پَـر بـزنـیم            در آوریم ز غـربت بـقـیـع خـلـوت را
مسلّم است به اشک و به ناله سر بکنیم            کنار حـضرت زهـرا شب شهـادت را

شب عزای ولی خـداست گـریـه کـنیم
کنار حضرت زهرا بناست گریه کنیم

شـبی که سـایـۀ ابـلـیـس بر حـرا افـتاد            گـمـان کـنـم پـر پـروانه زیـر پا افـتـاد
امـام خـبـرۀ مـا یـادی از مـحـرم کـرد            میان حجـره عـزیزش به گریه تا افتاد
کسی که از نـفـسش عـطر ربّنا روئید            چـرا لـبـان ثـنـاخـوانـش از نـوا افـتـاد
بزرگ شهـر، عـزیز دل رسـول خـدا            به پیـش چـشم همه بین کـوچه‌ها افـتاد
کـسـی نـدیــد مـیـان شـلــوغــی خـانـه            غـریب فـاطـمـه عـمّـامـه‌اش کجا افتاد
شبیه تـشنه لب نیـنوا گـلـویش سوخت            نـگـاه مـضـطـر او سمت کـربـلا افتاد
به تکّه تکّه گلیمی که سوخت خیره شد و            سپـس به سـیـنه زد و یاد بـوریـا افتاد

دل شـکـسـته، قـد خـم، نـگـاه تر دارد
چـقـدر روضـۀ گـودال زیر سـر دارد

: امتیاز
نقد و بررسی

وزن مصرع اول بیت زیر سکت شعری دارد

برای اجر محـبّـین او بهشت کـم است            چه هدیه‌ای ست سزاوار عـاشق زهرا

بیت زیر به دلیل مستند نبودن حذف شد

شبیه عمۀ مظلومه‌اش که خورد زمین            مـیان کـشـمـکش کـوچه بی هـوا افـتاد

مدح و مناجات با امام صادق علیه السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

منـبـرت کـرسی فـقـه هـمـۀ عـالـم شد            فـاصلـه تا به خـدا با سخـنانت کـم شد

خوار جهل از تو و فیض تو گل مریم شد            هر که پا منبری‌ات شد به خـدا آدم شد


هر که عـلاّمۀ دهر است غلامت بوده

پـیـرو مکـتب عـلـمـی هـشـامـت بوده

زلف صد پنجره را رو به خدا واکردی            با غـلامان خودت کـار مسیحـا کردی

درس تـاریخ شد و حـل مـعـمـا کردی            شیعـه را ناب ترین مکـتب دنیا کردی

پرچـم شیـعه بلـند است به احکـام شما

عـلـم عـالـم شده تـسلـیم به اسـلام شما

یک ورق درس تو توحید مفضل می‌شد            عـشق در مسألۀ جـابـرتان حـل می‌شد

ذرّه پـای تو به خـورشید مبـدّل می‌شد            بی حدیث تو کـلام هـمه مُهـمل می‌شد

با تو قـرآن خـدا کـاغـذ خـامـوش نشد

راه سر منـزل مقـصود فـراموش نشد

تازه شد حرف خداوند به قال الصادق            عـلـمـا شرح نوشتـنـد به قـال الصادق

حـنـفی ها همه گـفـتـند به قال الصادق            راست گویی شده پیوند به قال الصادق

تـا ابـد مرجـع توضیـح مـسـائـل‌هـایی

قـبـلـۀ جـامـع عـلـمـی هـمـۀ دل‌هـایـی

نور در مسجد چشمان تو معـنا گردید            نـار، بر یـار تو بـرداً و سـلامـا گردید

هر که از چـشم تو افـتاد یهـودا گردید            خـانه‌ات مدسۀ حـضرت زهـرا گردید

به موازات عـلـی راه نـشـان می‌دادی

راه را بــا ولــی‌الله نــشــان مــی‌دادی

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام جعفر صادق علیه‌السلام

شاعر : حسین صیامی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چنان که فاطمه را نام مثل کوثر نیست            از اینکه چشمۀ صدقی حدیث بهتر نیست

به لطف مـادرتان جعـفـری ست آئـینم            نفس نفس زدنم خرج جای دیگر نیست


چه سود می‌برد از درس با صلابت تو            نصیب شیعه اگر درس فتح خیبر نیست

چه غربتی است نصیبت که پای منبر درس            تو را چهار هزار آدم است و یاور نیست

چـقدر حرف حسین است در احادیثت            کجای کـوچۀ تو رد پـای دلـبـر نیست

حسین گفتی و یعـنی که اهل منـبر من            تـمام دین خـداونـد روی منـبـر نیـست

اگر جـهـاد نـدانـیـد عـلم بـی‌مـعـنـاست            سپاه عـلـم بدون سلاح و سنگـر نیست

کجـای روضـه تو کـربـلا نرفـتـه دلـم            کجای قـصّۀ تو مثل داغ مـادر نیست؟

مدیـنه، خـانه تو سوخت بـاز در ذهـنم            سوال می‌کـنم این خانۀ پیـمبـر نیست؟

: امتیاز